یادداشت های یه آسمونی
حرفهای ما هنوز ناتمام تا نگاه می کنی وقت رفتن است ... باز هم همان حکایت همیشگی! پیش از آن که با خبرشوی لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود ... آی ... ای دریغ و حسرت همیشگی! ناگهان چقدر زود، دیر می شود ...
نوشته شده در پنج شنبه 87/5/24ساعت
8:23 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |